نقد و بررسی فیلم سنگ صبور ( the patience stone )

نقد فیلم سنگ صبور ( the patience stone )

در فیلم سنگ صبور ( the patience stone ) ضمن معرفی اسلام بعنوان دین مردسالار، مسلمانان را مردمی فاقد درک جنسی و بالطبع دچار عقده های جنسی معرفی می کند و مانند اغلب آثار غربی راه حل را در تحریک و ترغیب زنان جهت انقلاب و خیزش در شکست ساختارها دنبال می کند.

مشخصات فیلم :

The Patience Stone (2012)

Ratings: 6.7/10

Writers: Jean-Claude Carrière, Atiq Rahimi (novel)

Director: عتیق رحیمی افغانی – فرانسوی

Stars: گلشیفته فراهانی، حمیدرضا جاودان

Country: Afghanistan | France | Germany | UK

The Patience Stone 2012

داستان فیلم:

داستان مربوط می شود به زندگی یک زن افغانی (گلشیفته) است که شوهرش از باصطلاح مجاهدان جنگ بوده و در یک مشاجره لفظی و فحاشی تیری به پشت گردنش اصابت کرده و به کما رفته است و زن همچنان امیدوارانه از جسم بی حرکت شوهرش پرستاری میکند. خانه آنها درست در وسط دو جبهه جنگی قرار گرفته است و گاه و بی گاه صدای تیراندازی و انفجار می آید.

زن افغانی که در طول ده سال زندگی مشترک هیچگاه اجازه و مجال گفتگو با شوهرش را نداشته، جسم بی حرکت و فاقد احساس شوهر را فرصتی میابد تا با او حرف بزند و تمام گلایه ها و گذشته پنهان خود را اعتراف کند. او شوهر بی رمق خود را سنگ صبور خود می یابد و از گفتن حرفهای خود احساس سبکی می کند. در پایان فیلم هنگامی که زن در حال اعتراف به خیانت خود بود شوهرش به هوش می آید و به زن حمله ور می شود تا او را خفه کن که زن با خنجری شوهرش را می کشد.

در طول فیلم زن از خاطرات خود در خصوص پدرش می گوید و سپس خاطره ازدواجش و اینکه شوهرش عقیم است و ۲ فرزند دختر آنها از مردهای دیگری هستند. او از ترس متهم شدن به نازایی و طلاق، به شوهرش خیانت کرده است. در همه مراحل و مشکلات مشاور و مرکز الهام زن عمه اوست که یک فاحشه است. در قسمتی از فیلم ۲ سرباز وارد خانه می شوند که یکی از آنها به زن تجاوز می کند و بعدها خود زن با رضایت خود را در اختیار آن سرباز قرار می دهد.

زن به شدت بین عقاید خود و واقعیت دچار تناقض است. راستگویی، پاکدامنی و دین را باور دارد اما همه جا دروغ می گوید و بارها خیانت می کند. جنگ درونی او موجب می شود گاه و بی گاه به تسبیح و قرآن و نماز پناه ببرد و باز از آنها جدا شود و در نهایت گویی برای همیشه از آنها می گریزد و خود تصمیم به تغییر زندگی خود می گیرد.

(یادآوری می شود که همه نقد و بررسی های این مقاله در محتوا و مفهوم، با گرایش آخرالزمانی و ادیان می باشند و نقد تکنیکالی و ژورنالیستی مد نظر نیست.)

تحلیل:

فیلم ضمن معرفی اسلام بعنوان دین مردسالار، مسلمانان را مردمی فاقد درک جنسی و بالطبع دچار عقده های جنسی معرفی می کند و مانند اغلب آثار غربی راه حل را در تحریک و ترغیب زنان جهت انقلاب و خیزش در شکست ساختارها دنبال می کند. معماری و رنگ های مصیبت بار، زندگی اجتماعی بدون فرهنگ و تمدن، خشونت، جنایت، تجاوز، جنگ طلبی، تضاد و تناقض، دزدی و… همه را به افغانستان نسبت می دهد و طبعاً همه جهان اسلام و بیش از همه ایران را (به علت داشتن پیشینه تاریخی و زبان مشترک) به همان موارد متهم می کند. با چنین نمایشی راحتتر می توان ایران را بعنوان تهدید هسته ای جهانی معرفی کرد. نکته عجیب این است که چنین فیلمی را یک افغانی می سازد. بعید می دانم در هیچ کجای دنیا مخالفی پیدا شود که همه کشورش را از دولت و مردم گرفته تا همه زنها و مردها، اینچنین یکجا بکوبد. حتی یک نکته کوچک مثبت و یا استثناء هم یافت نمی شود! بنظرم باید اسم این آقای عتیق رحیمی را کتاب گینس ثبت کنند.

The Patience Stone 2012

مساله مهمی که همواره پنهان می شود نقش و تمایل غرب در وقوع این فاجعه در افغانستان و کشورهای مشابه است. آنها خود طالبان را پرورش می دهند و بنام آن اسلام را مورد تهاجم قرار می دهند و از سویی دیگر به بهانه طالبان افغانستان را اشغال می کنندو مشخص نیست طی این سالها این همه نیروی غربی در افغانستان چه می کنند!

زیرساخت فیلم:

مبناها و زیرساختهای فیلم بر اساس سه اندیشه ی اومانیسم (انسان محوری)، فیمنیسم (زن سالاری) و فرویدیسم (آزادی جنسی) بنا شده است که ضمن تهاجم صریح به ایمان و اعتقاد به خدا و هر نوع اندیشه دینی و بطور خاص اسلام را مورد تهاجم و اهانت قرار می دهد.

عنوانهای مورد بحث به شرح زیر مورد بررسی قرار می گیرند:

۱- نفی خدا:

زن به امید شفا ذکر “القهار” میگوید و خطاب به خداوند می گوید که “شوهرم چقدر در راه تو جنگ کرد اما تو اکنون رهایش کردی!” و در جایی دیگر وعده نزدیک بودن پیروزی را دروغ می داند. او کم کم از پناه بردن به خدا دور می شود در نهایت از سجده به خداوند سرباز میزند و می گوید که “من به کسی نیازی ندارم”. فیلم با به چالش کشیدن وعده یاری و پیروزی خداوند (نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ، یاریى از خداى و پیروزیى نزدیک و مؤمنان را مژده ده، الصف۱۳) و صفت القهار (پیروز) بودن خداوند، به رسم شیطان پرستها خداوند را شکست خورده معرفی می کند.
زن در خواب می بیند که نوزادی بدنیا آورده که مثل پدر بزرگش پیر و سالخورده است. گویا همان ظهور دجال مد نظر بوده است. چرا که او و حضرت مسیح و امام زمان همه از گذشته بوده اند و در آخرالزمان بازخواهند گشت. هر چند آنها تلاش دارند جای آن سه را عوض کنند!

توهین و نفی اسلام:

در قسمتی از فیلم روحانی شهر از بلند گوی مسجد می گوید:
پیامبر گرامی اسلام می فرماید : اگر غیب میدانستم نیکی را تماما از آن خود میکردم و بدی را از خود دور میساختم.
یک روز پیامبر اسلام به همسرشان می فرمایند: ای خدیجه جن مرا تسخیر کرده است از داخل سنگها صدا می شنوم و شبها یک هیولا به سراغم میاید. سپس خدیجه (س) به ایشان می فرماید: دفعه دیگر اگر دیدی مرا آگاه کن. یک روز پیامبر بزرگوار اسلام می فرماید ای خدیجه او را می بینم آنگاه خدیجه (س) موهایش را برهنه میکند و می پرسد هنوز او را میبینی؟ نه دیگر نمیبینم سپس خدیجه (س) می فرماید : هیولا نبود، جن نبود، فرشته بود. جن هیچوقت حرمت موهای مرا نگاه نمی داشت و فرار نمی کرد او یک فرشته بود”.
سپس زن افغانی از عمه خود (زن فاحشه) می پرسد که “آیا بدی می تواند به پیامبر رخنه کند”؟ عمه پاسخ می دهد: آره پیامبر یک انسان بود. یک فرستاده خدا بود مثل ۱۰۰ هزار تای دیگه.
در ادامه باز می پرسد: منظور خدیجه چه بود؟ و پاسخ می شنود: منظور خدیجه این بود که نمی خواست پیامبر حس کند که دیوانه شده است. می خواست چشمهایش را باز کند. نمونه تو خیالاتش. خدیجه میخواست که حضرت محمد (ص) به حقیقت پیامبریش برسد. بی بی خدیجه باید پیامبر میشد!
فیلم شبهات را مطرح و با مغلطه پاسخ میدهد تا در نهایت به نقطه مطلوب خود برسد. به نظر می رسد حضور جنجالی خانم گلشیفته در فیلم موجب شده تا به حمله شدید فیلم به اسلام کمتر توجه شود.
قسمت اول بحث مربوط به آیه ۱۸۸ سوره اعراف است که از یک آیه قبل می فرماید: یَسئَلُونَک عَنِ الساعَةِ أَیَّانَ مُرْساهَاقُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبیلا یجَلِّیهَا لِوَقْتهَا إِلا هُوَثَقُلَت فی السمَوَتِ وَ الأَرْضِلا تَأْتِیکمْ إِلا بَغْتَةًیَسئَلُونَک کَأَنَّک حَفِی عَنهَاقُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏(۱۸۷) قُل لا أَمْلِک لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضراًّ إِلا مَا شاءَ اللَّهُوَ لَوْ کُنت أَعْلَمُ الْغَیْب لاستَکثرْت مِنَ الْخَیرِ وَ مَا مَسنی السوءُإِنْ أَنَا إِلا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏(۱۸۸) تو را از رستاخیز پرسند که کی بپا می‏شود بگو علم آن نزد پروردگار من است که جز وی ، آن را به موقع خود آشکار نمی‏کند در آسمانها و زمین سنگین است و جز ناگهان به شما در نمی‏آید از تو می‏پرسند گویی تو آن را می‏دانی بگو علم آن نزد خداست ولی بیشتر مردم این نکته را نمی‏دانند ( ۱۸۷) بگو من اختیار سود و زیان خویش ندارم جز آنچه خدا خواسته است اگر غیب می‏دانستم سود بسیار می‏بردم و بدی بهمن نمی‏رسید من جز بیم‏رسان و نوید بخش برای گروهی که ایمان می‏آورند نیستم (۱۸۸)
مطابق آیه قبل موضوع اصلی علم غیب، دانستن زمان قیامت است و در واقع به این معناست که پیامبر بخودی خود از چیزی ندارد و البته آنچه را که خداوند اراده کند می داند. لذا داشتن علم غیب مطلق و یا نفی مطلق آن از پیامبر مردود است و به مقداری که خداوند اراده کرده به او آموخته است که موارد آن قابل بحث و ارایه است. نکته مهم این است که رخنه بدی در وجود پیامبر با دچار شدن در ناملایمات متفاوت است. تلقی امکان رخنه بدی در پیامبر از این آیه کاملاً غلط و توهین آمیز است. عصمت پیامبر حداقل در دریافت و ابلاغ وحی از اصول اعتقادی همه مسلمانها و در تعریفی بالاتر و وسیعتر یعنی عصمت در همه موارد اعتقاد ما شیعیان است که با روشهای عقلی و نقلی قابل بحث و اثبات است.
در خصوص قسمت دوم مطرح شده در فیلم من هر چه گشتم سند روایت مذکور را نیافتم. کاملاً مشخص است که از روایات جعلی است. اتهام جنون جزو اولین اتهاماتی بوده که به اغلب پیامبران نسبت دادند. این فیلم حلقه بعدی از اتهامات پی در پی ( آیات شیطانی، کاریکاتورها، فیلم آمریکایی )به پیامبر اسلام است. تلاش شده تا ضمن ارائه نمونه هایی از مسلمانان، بنیان گذار آنرا (نعوذ بالله) شخصی با توهمات و نوعی جنون معرفی نماید.
زن افغانی پس از کشتن شوهر خود می گوید که ” من پیغمبر شدم، پیغمبری که معجزه کرد” که با توجه به حرف آن زن فاحشه که گفته بود حضرت خدیجه باید پیامبر می شد اوج اهانت به پیامبر شکل می گیرد. زن افغانی و شوهرش به پیامبر و حضرت خدیجه تشبیه می شوند.

The Patience Stone 2012

۳- کنایه به شیعه:

چند صحنه مشکوک در فیلم وجود دارد که ممکن است آنها را توهین به شیعیان دانست اما قطعی نیست. یکی صحنه ای است که زن همسایه پس از کشته شدن خانواده اش توسط گروههای مسلح دچار جنون می شود و شعر معروف حافظ را با رقص می خواند (ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی / دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی) و آن به اصطلاح مجاهدین جنایتکار را همان پادشاه شعرش معرفی می کند و می گوید که پادشاه آمده بود مرا ناز کرد. به جرات می توان گفت این معروفترین شعر حافظ در ایران است که یادآور غیبت امام زمان عج است و پادشاه همان اما اما عصر است.
همچنین بنظر می رسد لباس روحانی شهر دقیقا لباس روحانیون شیعه است که نامش هم ملاحسین (یا مولا حسین) است.
در صحنه ای دیگر از فیلم زن افغان خطاب به شوهرش می گوید: تو مثل قهرمانها غیب بودی؟ این جمله نیز بنظر کنایه ایست به امام زمان (عج).

The Patience Stone 2012

۴- احساس گناه:

زن افغانی برای بقا خود دروغهای زیادی گفته است و بارها به شوهرش خیانت کرده است اما عذاب وجدان و احساس گناه در طول فیلم در همه رفتار زن مشخص است. مواردی چون دعا، نماز، ذکر، قرآن، غسل، توبه، سجده و گریه نشان از خداترسی و ایمان او دارد. او در جایی که مجبور به خیانت نیست در دفاع از عفت خود به خنجر شوهرش پناه می برد اما بعدها به آرامی این احساس گناه و پناه جستن به خداوند در او کمرنگ می شود تا جایی که به میل خود، خودفروشی می کند و در انتها با زنی روبرو می شویم که به اصطلاح از همه این قیدها خود را رها کرده است و با استفاده از خنجری که برای کشتن متجاوز آماده کرده بود و نماد حفظ عفتش بود اقدام به کشتن شوهرش (همان سنگ صبورش) میکند و از هر نوع احساس گناه و رنجی آزاد می شود.

۵- مردسالاری:
شروع ازدواجشان زمانی بود که مرد به جنگ رفته بود و او با عکس شوهرش (و یک خنجر در زیر آن) ازدواج کرد و تا آمدنش شبها کنار مادر شوهرش میخوابیده تا مبادا مورد تجاوز برادر شوهرها یا دیگران واقع شود. شوهرش همیشه مثل همین حالت کما، بی کلام و بی نگاه بوده و در طول ۱۰ سال ازدواج هیچوقت نتوانسته با شوهرش به گفتگو بنشیند. رابطه زناشویی آنها همیشه مردسالارانه بوده و هیچگاه برای زن رابطه کاملی اتفاق نیافتاده است. زن برای خروج از خانه برسم عادت حتی از جسم به کما رفته شوهرش هم اجازه می گیرد. خون بکارت و بارور بودن زن آنقدر مهم و تعیین کننده بوده که زن افغانی در هر دو مورد متوسل به دروغ و خیانت شده چرا که طلاق برای او چیزی شبیه مرگ یا بدتر از آن است. پدرش نیز یکی دیگر از همین قماش مردهاست. او بیشتر از زن و فرزندانش عاشق بلدرچین هایش است و بیشتر وقتش به قمار در جنگ بلدرچین ها می گذرد. بلدرچین در اینجا نمادی است از جنسیت و مردانگی و جنگهای بی حاصل آنها. پدرش پس از باخت در یک شرط بندی دختر ۱۲ ساله اش را به مردی ۴۰ ساله فروخت.

The Patience Stone 2012

۶- عقده های جنسی و تجاوز:

در این فیلم همه در حال خیانت و تجاوز هستند. عمه او (همان فاحشه) در خاطراتش از تجاوز مکرر پدرشوهرش می گوید. زن افغانی می گوید اگر شوهرش بمیرد او در معرض تجاوز برادر شوهرها قرار خواهد گرفت تا اینکه یکی از آنها او را به همسری بگیرد. چرا که تمام سالهای که شوهرش نبوده آن برادرها به او طمع داشتند. زن افغانی از احساس تسلطی که بر جسم شوهرش دارد خوشحال و در عین حال هراسان است. چرا که هیچوقت چنین نبوده است. زن افغان برای رهایی از تجاوز یکی از سربازها بدورغ می گوید که یک فاحشه است و حقه اش کارگر می افتد آن سرباز با فحش و ناسزا آنجا را ترک می کند. موضوع را به عمه خود که می گوید عمه می گوید کار درستی کردی آنها با فاحشه کاری ندارند. آنها عقده تجاوز دارند. شیخ شهر به زنها نظر دارد. سربازها همه بدنبال تجاوز هستند. بهمین منوال در اغلب لحظات فیلم فضای عقده های جنسی و تجاوز به عنوان سمبلی از جامعه اسلامی موج می زند. (توصیه می شود در اینجا آمار تجاوز در کشورها را به اعتراف خود غربی ها ملاحظه فرمایید تا معلوم شود عقده های جنسی کجا بیشتر است. جالب است بیشترین آمار تجاور به نسبت جمعیت را کشور فرانسه داراست. کشوری که کارگردان در آن زندگی می کند!)

The Patience Stone 2012

۷- عقده محبت:

هیچ رابطه محبت آمیزی در فیلم وجود ندارد. حتی مادر با فرزندانش. عقده کمبود محبت در کودکان و زنان در فضای فیلم محسوس است. تا جایی که پس از تجاوز پسرک سرباز به زن افغانی بین آنها چیزی شبیه محبت شکل می گیرد. چرا که آن پسر هم یک کودک یتیم و قربانی خشونت است. پسر نوجوان لکنت زبان دارد و مثل یه بچه ضعیف است. هر چند که مستعد تبدیل شدن به یکی از همان مردها را هم دارد. زن افغان در وجود سرباز نوجوان نوعی حمایت و احترام گمشده می یابد. پسر درب شکسته خانه او را تعمیر می کند و برایش هدیه می آورد. فیلم عقده محبت را دستاورد اسلام و راه حل آن را در شکستن ساختار اسلام معرفی میکند.

در اغلب آثار اینچنینی بیشتر افراد گروه دست اندرکار خصوصا بازیگران، عمق موضوع را اطلاع و یا باور ندارند. آنها مانند پیاده نظامی هستند که تصوری از نقشه اصلی جنگ ندارند. با اینکه خانم گلشیفته فراهانی کشف حجاب و آزادی های غربی را باور دارد اما بعید به نظر می رسد آگانه به جنگ با خدا و اسلام رفته باشد.

The Patience Stone 2012

آخرین مطلب که بر ناراحتی هر مسلمانی می افزاید تشابه حال و هوای فیلم با وضعیت فعلی سوریه است و کشتار و جنایاتی که مسبب آن سلفی ها، تکفیری ها و القائده هستند.

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه. اللَّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وَ أَدْحِضْ بِهِ الْبَاطِلَ وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَکَ

والسلام

به قلم : محراب

نگاهی به فیلم " 5 روز از جنگ "

پروپاگاندای انقلاب مخملی

 

 

تازه ترین فیلم رنی هارلین ، اکشن ساز مشهور هالیوود درباره جنگ 5 روزه سال 2008 مابین روسیه و گرجستان بر سر زمین های اوستیاست که از دیدگاه یک خبرنگار جنگی ظاهرا بی طرف به نام توماس اندرس و همکار دوربین دارش به نام  سباستین گانز روایت می شود که پس از درگیری در عراق و از دست دادن همسرش به تشویق یکی دیگر از دوستان قدیمی اش به نام دوتچمن ( با بازی ول کیلمر ) عازم گرجستانی می شود که براثر حمایت از جدایی طلبان اوستیا ، در آستانه جنگ تمام عیار با روسیه قرار دارد.

ادامه نوشته

 

الگوگيري سياه‌نمايانه از بني‌اعتماد در "لطفا مزاحم نشويد"   تیتر رجا نیوز

سیاه نمایی دیگر از وضعیت جامعه روی پرده سینماها!   تيتر جهان نيوز

در چشم این جماعت همه چیز سیاه است  تيتر صراط نيوز

نگاه عميق به فيلم لطفا مزاحم نشويد تيتر مجله سينماي هفت

نگاهي به فيلم لطفا مزاحم نشويد   تيتر نقد نيوز

محسن عبدالوهاب را پيش از اين، در همکاري با رخشان بني اعتماد در پروژه هاي "گيلانه" و "خون بازي" مي‌شناسيم. "لطفاً مزاحم نشويد"، اولين فيلم مستقل سينمايي اين کارگردان است كه با نگاه اجتماعي در قالب سه اپيزود ساخته شده است.

قبل از اينكه به فيلم بپردازم كمي به تاثيرات سبك فيلمسازي رخشان بني اعتماد بر محسن عبدالوهاب اشاره خواهم كرد. از آنجا كه خانم بني اعتماد از آغاز، در اولين ساخته‌هاي خود آسيب هاي اجتماعي را چاشني آثارش كرده، تقريباً در تمامي كارهايش به قربانيان اجتماع مي‌پردازد. قربانياني كه مي‌توانستند خوشبختي را احساس كنند و زندگي شادمانه‌اي داشته باشند، اما شرايط حاكم بر اجتماع وضعيت آنان را به گونه‌اي رقم مي‌زند كه دستيابي به اين آرزو يا محال و ناممكن و يا دور از دسترس مي‌نمايد.

در واقع، اين فيلمساز در بسياري از فيلم‌هاي خود نگاه يك سويه را پيش مي‌گيرد و جامعه را مقصر اصلي قلمداد مي‌كند نه فرد خطا كار را. جامعه‌اي كه در آن خشونت، اعتياد، بي عدالتي و ظلم بيداد مي كند و انگار چيزي به‌نام خوشبختي، زيبايي، آسايش و اميد در اين جامعه وجود ندارد! نگاهي كه به‌دور از واقع‌گرايي است. روندي كه بسياري از كارگردان‌ها آن را خط اصلي فيلم‌هاي خود قرار داده و كشور ايران را كشوري عقب مانده، سنتي، بدون دمكراسي و بدور از تمدن و فرهنگ به تصوير مي كشند كه تعداد اين دست فيلم‌ها بسيار زياد و هر روز بر تعدادشان افزوده مي شود و متاسفانه بدون هيچ محدوديتي اينگونه آثار به جشنواره هاي كشورهاي خارجي فرستاده مي شود تا آبروي فرهنگ غني و اسلامي ايران را از بين ببرند.

بي شك محسن عبدالوهاب تحت تاثير اين نگاه كار مستقل خود را كليد زد. فيلم "لطفا مزاحم نشويد" داستان شهري است كه تنش، خشونت، درگيري خانوادگي، كيف قاپي، نا امني، نبود آرامش و اعتياد در آن موضوعيت دارد.

كارگردان در اولين پلان فيلم تصوير بازي از فضاي شهر را نشان مي‌دهد كه با همراهي موسيقي مناسب به مخاطب خود اين پيام را مي‌دهد. اين فيلم قرار است از اين شهر حرف بزند، شهري كه در زير پوسته‌ي به ظاهرآرام آن، اتفاقات نابهنجار و تلخي در حال شكل گيري است. در قاب بازي كه از فضاي شهر ديده مي شود، كارگردان سه نمونه زندگي از اين شهر را انتخاب كرده و به آن مي پردازد و به قضاوت كل مي‌رسد. در هر اپيزود، مخاطب طمع مشكلات را مي چشد و فيلم اينگونه القا مي كند كه در اين شهر، چيزي غير از اين مشكلات اجتماعي و فرهنگي وجود ندارد.

در اپيزود اول فيلم، يک روز از زندگي زوج جواني را مي بينيم که با يکديگر به شدت مشاجره دارند. مجري يکي از شبکه هاي تلويزيون كه در ادامه جرّ و بحث، بر روي زن خود دست بلند كرده و بر اثر اين ضربه از دماغ زنش خون جاري شده و زنش با عصبانيت بر سر او داد زده و از خانه بيرون مي‌رود. شايد با ديدن اين سكانس فيلم‌هاي تهمينه ميلاني را به‌خاطر بياوريد. كارگرداني كه هميشه در فيلم‌هاي خود دائماً بر شخصيت مردهاي زن ستيز و لزوم احقاق حقوق زن و گرفتن حقوق تضييع شده زنان در خانواده هاي مرد سالار جامعه ايراني اسلامي پاي مي فشارد. فليم‌هايي كه با اين پيش فرض ساخته شده و خبر از اين مي دهند زن در اجتماع از ابتدايي ترين حقوق مدني و آزادي برخوردار نيست و زنان در جامعه اسلامي داراي کمترین جايگاه انساني بوده و به‌صورت ناعادلانه به آنها ظلم مي شود. كارگرداني كه چشمش بر روي خيلي از حقايق بسته و فيلم‌هايش را براساس باورهاي غلط و مغرضانه مي سازد، كسي كه خود را مدافع مطلق حقوق پايمال شده زنان مي داند و لقب فمنيست ايران را براي خود برگزيده.

در اپيزود دوم به زندگی یک روحانی که دفتر ثبت طلاق و ازدواج دارد، پرداخته مي‌شود.

از آنجا كه كاراكترهاي مذهبي و يا روحانيت در فيلم هاي سينماي چند سالي است سوژه شده و فيلم‌سازان، اين قشر را به شكل هاي مختلفي دست مايه خود قرار داده و يا در فيلم‌هاي طنز، رفتارها و باورهاي اين قشر به سخره كشيده مي شود و مورد اهانت قرار گرفته و تصویری غیر واقعی از آن نشان داده مي شود چرا كه فيلم‌سازان معتقدند براي لذت بردن تماشاگران از فيلم بايد بر روي ارزش‌ها و احساسات كه از سوي آنها اين ارزش‌ها سنتي و بيهوده هستند پا بگذارند تا آثاري متفاوت خلق كرده و به هر شكلي بيننده را بخنداند و در نتيجه فيلم‌شان به فروش برسد، موضوعي كه در فيلم "لطفا مزاحم نشويد" هم ديده مي‌شود. از آنجا كه در پوستر اين فيلم، عكس روحاني به چشم مي خورد كه كنار زن شيك پوشي در خيابان ايستاده و با توجه به اينكه مردم هنوز فيلم سخيف مارمولك را در ذهن به‌خاطر دارند، در نگاه اول داستاني شبيه به داستان آن فيلم در ذهن تداعي مي شود و به مخاطب خود مي گويد كه اين فيلم هم در همان ژانر مي باشد و به اين ترتيب مخاطب را به سينما مي كشاند (نگارنده در حال رد شدن از جلوي سينمايي بود و مي‌ديد كه چگونه مردم نسبت به پوستر اين فيلم واكنش نشان مي‌دادند و يا عده اي بلند مي گفتند مارمولك 2 هم توليد شد پس برويم ببينيم) البته اعترضات زيادي به پوستر اين فيلم در برخي از شهرها شده است و پوستر آن به پايين كشيده شد كه كارگردان اين فيلم هم اشاره‌هايي به اين موضوع كرده است.

در اين فيلم هم، با لايه هاي پنهان، اهانت‌هايي به روحانيت مي‌شود. البته معتقد نيستم كه اين فيلم مانند فيلم مارمولك اهانت‌هاي شديد و مستقيم را به روحانيت كرده، اما شبهه‌هايي را ايجاد مي كند. مجري تلويزيوني كه با خانم‌هاي بدحجاب به گرمي برخورد مي كند و حتي با آنها عكس مي اندازد اما پاسخ سلام روحاني را نداده و با بي محلي و چشم غره از كنارش رد مي شود و يا مسافري كه متلك‌هايي را به روحاني در داخل تاكسي مي‌اندازد و يا در سكانسي كه زن و مردي براي جاري كردن صيغه عقد به دفتر كار او مي آيند اما اين روحاني صيغه عقد را جاري نمي كند و حتي به آنها تهمت زده و با نگاهي بدبينانه به آنها مي نگرد و يا دست انداختن كيف قاپ نسبت به روحاني و درخواست روضه خواني براي مادر پيرش كه در فيلم افراطي ها هم ديده مي شود.

اپيزود سوم درباره پير زن و پير مردي است كه در خانه به تنهايي زندگی می کنند و از این تنهایی هراس دارند. تلويزيون ‌شان خراب می‌شود و مجبور می‌شوند تعمیرکار را به خانه‌ بياورند. آنها تعمیرکار را مجبور می‌کنند از پشت حفاظ آهنی، تلویزيون را تعمیر کند... در اين سكانس كارگردان از نبود امنيت در ايران حرف مي زند. آن‌قدر در اين كشور امنيت نيست كه پير مرد و پير زن حتي به تعمير كاري كه بچه در دست دارد و ابزار خود را جهت اينكه ثابت كند، تعمير كار مي باشد نشان مي‌دهد باز هم نمي توانند به آ ن اطمينان كنند و در را به رويش باز نمي كنند. در ادامه پير مرد متوسل به تپانچه خود شده و به معناي اينكه با اين ابزار مي توان امنيت را برقرار كند كه پير زن ممانعت مي كند و به او مي گويد خرابه و فشنگ نداره. كارگردان با اين روش تماشاگر را به ياد فيلم‌هاي امريكايي مي اندازد؛ فيلم‌هايي كه به مخاطب خود مي آموزد براي برقراري امنيت بايد هر كسي تفنگ به همراه و يا در خانه داشته باشد تا بتواند امنيت داشته باشد.

كارگردان با نگاهي تلخ و بدبينانه فضاي شهر تهران را به تصوير مي كشد، در حالي كه مي توانست يك اپيزود برعكس همه اين اپيزودها، با داستان متفاوت و روشني را به تصوير بكشيد تا فيلم يك مسير تك بعدي و يك طرفه را
نرفته و تعادل را حفظ مي كرد و تبليغ منفي و نادرستي در مورد تهران نمي شد...

در مورد ساختار فيلم، از آنجا كه در اين فيلم سعي شده فضايي مستندگونه به تصوير كشيده شود ولي به دلايل زير، نه تنها نتوانسته اين فضا را به درستي مهيا كند بلكه در باور پذير شدن داستان نيز ناكام بوده است. نحوه فيلمبرداري و تمام تصاوير ميزانسن‌ها با تك نماهاي طولاني و لرزش‌هاي بي‌مورد دوربين موجب شده مخاطب نتواند حتي به عنوان ناظر بي‌طرف، ارتباط درستي را با جريان فيلم برقرار كند و حتي در برخي از سكانس‌ها موجب خستگي بيش از حد مي شود. نور پردازي بسيار ضعيف تا آنجا پيش مي رود كه در لوكيشن‌هاي داخلي چهره‌ها بسيار تاريك و بعضاً داراي تضاد شديد نوري است كه تماشاگر را مي آزارد. هميچنين محتواي ضعيف فيلمنامه و رعايت نكردن تتابع علت و معلولي در روايت داستان‌ها، نتوانسته قابليت ها و ويژگي هاي يک اثر ماندگار را به تصوير بكشد.

اميدوارم كه فيلم سازان ايران نگرش و پيش فرض هاي خود را تغيير داده و سعي كنند سياه نمايي و منفي گرايي را به پايان برسانند و در فيلمهايشان اميد و شيوه بهترزيستن و راهكارهاي مناسب  را با در نظر گرفتن معيارهاي اسلامي و فرهنگي  در پيش بگيرند و به تصوير بكشانند.  به اميد آن روز .

مصطفي براري

مدير وبلاگ

          آخرالزمان شیعی به روایت بزرگترین فیلم تاریخ ایران    

رجانیوز: «ملک سلیمان» اولین فیلم استراتژیک سینمای ایران با موضوع آخرالزمانی است.آخرالزمان یکی از اصلی ترین موضوعات سینمای آمریکاست و امروز به اصلی ترین جریان هنر هفتم در آن کشور تبدیل شده است. آن دستگاه سینمایی با دستمایه قرار دادن چنین موضوعی در حال انتشار ایدئولوژی و آرمانگرایی آمریکایی به سرتاسر جهان در قالبی پر زرق و برق و مجذوب کننده است. این درحالی است که بی هیچ تردیدی، والاترین و انسانی ترین تفکر آخرالزمانی در دین ما وجود دارد. اگر این تفکر با ابزاری توانا همچون سینما به نظر جهانیان برسد، می تواند بسیاری از انسان های آزاده دنیا را جذب خودش کند.

فیلم «ملک سلیمان» نیز با همین دغدغه تولید شده است.فیلمی که روایت قرآنی حضرت سلیمان را به عنوان ماکتی از اتفاقات آخرالزمان و قیام مهدوی به تصویر کشیده است.

ملک سلیمان ضمن برخورداري از فرم و ساختاري شكيل و خيره كننده، به معناي واقعي ديني است. ملك سليمان، بدون شك، يكي از جاذب ترين فيلم هاي تاريخ سينماي ايران است. اما اين جذبه برخلاف بسياري از فيلم هاي ديگر - از راه هاي دم دستي و پيش پا افتاده به وجود نيامده است. بلكه، جلوه هاي عظيم و چشم انداز سترگ اين فيلم است كه علايق و سلايق را به سمت خود مي كشاند.

همسان نمودن و هماهنگي فرم و محتوا، يكي از مشكلات فيم هاي ديني سينماي ما بوده است.

دراين گونه موارد فيلمسازان از يك طرف، به فكر انتقال پيام هستند و از طرف ديگر جانب جذب مخاطب را دارند. اما غالب آثار اين گونه به دليل عدم قرار گرفتن محتواي ديني، در ميزانسن و ساختاري متناسب با آن، دچار خسران مي شوند. يا فرم را از دست مي دهند و پيام، به شكل گل درشت و شعاري به مخاطب عرضه مي شود، يا در مواردي، فيلمساز آن قدر تحت تاثير دغدغه جاذبه قرار مي گيرد كه معناي اصلي فيلم، گم مي شود. البته در تاريخ سينماي پس از انقلاب اسلامي، آثاري هم كه دچار اين خسارت ها نشده اند، كم نيستند، «ملك سليمان» يكي از اين آثار است. شهريار بحراني، كارگردان اين فيلم بزرگ، به دليل تسلط هم بر مباني و اصول ديني و هم تكنيك سينما، توانسته بر حجاب تكنولوژي غلبه كند و به زبان بعدي متناسبي دست يابد.

اين تناسب تا آنجاست كه ملك سليمان از اثري فانتزيك و اساطيري گذشته و به فيلمي به معناي واقعي كلمه اسلامي و قرآني رسيده است. تصور عام از سليمان نبي(ع)، پيامبري است صاحب قالي پرنده كه تمام شبانه روزش يا در كاخ، مشغول استراحت و وعظ و پند و اندرز مي گذرد، يا در فضايي پر از گل و بلبل، در حال گفت وگو با حيوانات و نباتات است. اما در اين فيلم مي بينيم كه آن حضرت، در كنار مردم و براي خدا، به مبارزه و جهاد مي پردازد و خود به عنوان پيشواي ملكش، در صف اول دفاع مقدس ايستاده است. هم از اين رو، فيلم «ملك سليمان» حتي مي تواند در ژانرهايي چون هنر مقاومت و حماسي هم قرار بگيرد.

نكته مهم درباره اين فيلم،تطابق موضوعات مطرح شده در آن، با شرايط روز جامعه است.

اين در حالي است كه مي دانيم، اين اثر، مراحل توليد خود را در سال هاي گذشته گذرانده بود و حتي سال 87 نيز تا آستانه اكران در جشنواره بيست وهفتم فجر پيش رفت. با اين حال مي بينيم كه تم اصلي فيلم، روايت مبارزه حضرت سليمان با شياطين و اجنه اي است كه به ملك او هجوم آورده اند. سليمان نبي بارها تاكيد مي كند كه آن شياطين و اجنه، در پس ايجاد «فتنه» در آن سرزمين هستند. فتنه اي كه به تفرقه افكني بين اهالي ملك سليمان مي انجامد و تنها راه رهايي از آن وضعيت، وحدت در پيروي از آن پيامبر - به عنوان رهبر جامعه است.

البته اين يك برداشت خاص، در تطابق با شرايط امروز جامعه ماست. وگرنه در موقعيتي ديگر، مي توان تفسير ديگري از آن داشت.

همچنان كه مردم سرزمين هاي ديگر نيز، براساس وضعيت خودشان، مي توانند، برداشتي متفاوت از ملك سليمان داشته باشند. از اين نظر، ملك سليمان نه تنها يك اثر ملي، بلكه يك فيلم كاملا بين المللي محسوب مي شود كه در صورت برنامه ريزي مناسب در اكران جهاني، مي تواند سفير فرهنگي افتخارآميزي براي كشور ما باشد و ضمن ارتباط با انبوه مخاطبان، از كشورها، فرهنگ ها و اديان گوناگون، اثري جريان ساز در عرصه بين المللي باشد.

متفاوترین نقد

  " افشای روایت پنهان و مغرضانه فیلم دمکراسی تو روز روشن"

دمکراسی تو روز روشن

با توجه به اینکه غرض نگارنده پرداختن به مسائل شخصی و بررسی سوابق سیاسی دست اندرکاران این فیلم نیست (  از جمله تهیه کننده و فیلم نامه نویس این اثر محمد علی زم که از مسئولین هنری دوران اصلاحات و فعالین عرصه سیاسی بوده  و علی عطشانی سازنده فیلم  پوست موز که هرگز به اکران عمومی نرسید  ) به افشای روایت پنهان و مغرضانه فیلم دمکراسی تو روز روشن می پردازد.

این نقد کمی طولانی می باشد ازآنجا که داستان فیلم روشن است اما تا حدودی بعضی از سکانس ها که توهین های خود را  با لایه های پنهان  فلسفی مطرح می کند  به ناچار باید توضیح کامل داده و مثال از صحنه های فیلم زنم  .

 در فیلم دمکراسی تو روز روشن شخصیت اصلی فیلم سردار امير ستوده  که محور فیلم تا پایان  به دور این شخصیت می چرخد،  از سرداران هشت سال دفاع مقدس است که  در سازمان تحقيق و تفحص در امور شهدا مشغول به‎كار است. سردار امیر ستوده در تصور خانواده و مردم  یکی از شخصیتهای بی ریا ، متعهد ، مومن ،  بدور از تجملات دنیای است که بعد از جنگ خالص باقی مانده  و  به خاطر خالص بودنش  هنوز در خانه  استیجاری زندگی می کند و چیز از خود ندارد  است.  در واقع این تصور ابتدایی مخاطب از فیلم می باشد .

  او دارای یک دختر  به نام زهرا هست،  که  به پدر خود ایراد گرفته ،"چرا با  انکه خودت پای برگه عالم و آدم  را برا در خواست وام امضا می کنی ،  خودمان  نمی توانیم وامی را بگیر یم و از استیجاری بودن نجات پیدا کنیم"  که  با توجیهات همیشگی پدر  مواجه  می شود که در این سکانس مخاطب تصور می کند قرار است در این فیلم  با یک سردار سپاه ،  خاکی ، مردمی ، درد و رنج کشیده مواجه باشد در حالی که در میانه فیلم این تصور تبدیل به چیز دیگری می شود . (در همین سکانس سوالی در ذهن بنده  ایجاد شده  و هنوز هم جواب ش  برایم روشن نیست که کارگردان و یا علی زم  از کدام سردار جنگ الگو برداری نموده که داستان این فیلم به زندگی آن سردار می پردازد!؟  و سوال دیگر اینکه،  دختر و همسرسردار ستوده از لحاظ ظاهری و حجاب به کدام خانواده سردار سپاه شباهت دارد!؟)  امیر ستوده همچنین دارای پسریست که توجه ای زیادی به پدر خود ندارد و همیشه مورد سرزنش پدر بابت موهای بلند و ظاهری غیر موجه است .

در اینجا نکته قابل توجه ای است که باید کوتاه به ان اشاره نمایم  ، تفکرات سکولاریستی از سوی کارگردانان دولت اصلاحات همیشه مورد توجه واقع شده، که هنوز  هم در فیلمهای ایرانی به  روشهای مختلفی بکار می رود تفکراتی که این کارگردانان، از آن در فیلم‌های خود استفاده كرده و از سوی جشواره های داخلی، خارجی و وزارت ارشاد مورد تحسین و تشویق قرار می‌گرفتند.. درواقع می توان بنا گذارنده و تزریق کننده این تفکرات در سینما را، دولت اصلاحات دانست و کارگردانان مورد حمایت و هدایت مستقیم انان قرار داشته اند که متاسفانه هنوز هم ادامه دارد  . تفکراتی که در فیلم دمکراسی کاملا گویا و روشن می باشد . در اکثر فیلمها ایرانی  دین نمی تواند کارای مناسبی در  جامعه داشته باشد و باعث کند شدن روند اجتماعی می گردد و یا اینکه در عصر حاضر که عصر پیشرفت نامیده می شود  کارایی خود را از دست داده است  . در این گونه فیلم ها که تعداد آنها بسیار زیاد می باشد همیشه  خانواده های مذهبی دچار مشکلات فراوان و شدیدی  با فرزندان خود  و همچنین با جامعه می باشند و هرگز نتوانسته اند ارتباط  درستی با آنها برقرار کنند  .  همیشه پدران و مادران فرزندان خود  را بابت اینکه به روز ، شیک ، آزاد  می باشند  سرزنش و تحقیر و مورد اتهام قرار می دهند؛  پدر و  مادرانی که بدلیل اعتقادات مذهبی  خود همیشه  غافل ازآن  تربیتی که خود میل داشته، بودند . پدر و مادرانی که اجازه  نمی دهند فرزندانشان به استعداد های  درونی خود بپردازند ( مو سیقی ، هنر پیشگی ، آزاد اندیشی و...) و اینگونه فیلم ها این را به مخاطب خود تزریق کرده  که دین و مفاهیم مذهبی هستند که  فرزندان را محکوم نموده و باعث سرخورده گی آنها می شود.  و در نتیجه فرزندان دچار دوری از خانواده ، احساس ضعف و ناامیدی  افسردگی شده و دین را به عنوان سدی برای پیشرفت خود دانسته و تمامی ارزشها و اعتقادات دینی را زیر پا گذاشته دچار اختلافات شدیدی با خانواده نیز  جامعه و حکومت اسلامی             می شوند  .                              به فیلم دمکراسی تو روز روشن می پردازیم

فیلم دمکراسی تو روز روشن  بر خلاف روایتی که تهیه کننده آن اظهار می دارد (این فیلم روایتی از سرگذشت زندگی یک سردار دفاع مقدس دارد که در زندگی اشتباهاتی مرتکب شده و در عالم برزخ سعی در جبران خطاهایش دارد. فیلم موضوع و سوژه خاصی دارد که همه این اتفاقات در بستر طنز رخ می دهد و با مفهوم دینی ساخته شده است .)

  می توان با نگاهی باز و منصفانه تر از فیلم ،روایتی کاملا مغرضانه با مفهوم ضد دینی  برداشت نمود  که متاسفانه هیچ یک از منتقدان به مفهوم واقعی فیلم اشاره ننموده اند و حتی برخی از روحانیون وچهره های سرشناس و نیز افراد ساده لوح این  فیلمی را متفاوت ترین فیلمی که  در ژانر دفاع مقدس  با نگاهی تازه  به عالم برزخ  ساخته شده دانسته اند و آن را فیلم مذهبی می دانند. بنده با توجه به  سوابق فیلمهایی که در  دولت اصلاحات ساخته شده   و هنوز هم  از سوی کارگردان  دولت اصلاحات ساخته می شود  ( با در نظر نداشتن مسایل سیاسی )این فیلم را برخلاف  روایت علی زم، اینگونه روایت می کنم  .

 روایت فیلم سرگذشت  یک سردار سپاه است که در جبهه (تاکید در کلمه جبهه نه جامعه، یعنی نوک پیکان کارگردان در مورد ماهیت جبهه و اتفاقاتی که در جبهه افتاد نشانه رفته  ) مرتکب (فرار از جبهه و نجات جان خود، به جاي نجات جان يك رزمنده شيميايي) شده و بعد از اینکه مورد  ترور واقع میشود  وبه کما می رود در عالم برزخ مورد بازخواست و پاسخ گوی بر اعمال غلطی که در جنگ انجام داده ، می شود در حالی که این سردار بعد از مرگ تصور می کرد که با انفجار بمب او شهید شده است و با توجه به سابقه ای که در جنگ به عنوان فرمانده جنگ داشته و نیز سوابقی که در انقلاب داشته باید تمامی گناهان او پاک شده،  در عالم برزخ مورد استقبال و رحمت خداوند قرار گیرد تا به بهشت رود ، در حالی که با تعجب به او می گویند که تو شهید نیستی  و باید پاسخ گوی اعمالت باشی...

                                                        اما نکاتی مهمی که باید در آن تامل و تعمق بسیار نمود:

1- در این فیلم مسلئه شهادت ، ترور ،  شهادت جانبازان بعد از پایان جنگ  ، رزمندگان ، پاسدارن سپاه ، سیاست های نظام ، قوانین حاکم براجتماع... زیر سوال رفته است و کاملا این فیلم با نگاهی مغرضانه  در ذهن مخاطب شبه پراکنی میکند یعنی مهم ترین پیام فیلم شبه پراکنی می باشد..   كارگردان در سراسر فيلم خود بي‌محابا به محاكمه شهدا پرداخته وسعي مي‌كند تا قداست شهيد را در هم شكسته و ادعا كند كه بر خلاف تفكر مردم، كشته‌شدگان جنگ تحميلي و عمليات تروريستي (ترور) شهيد نيستند. اين موضوع را در سخنان (حاج آقا مقدسي)  آن‌جا كه به ستوده مي‌گويد از موقعي كه من به اين‌جا آمده‌ام ، شهيد شهري (كشته شدگان عمليات تروريستي) نديده‌ام  مي‌توان مشاهده كرد.

2- تمام ساختار فیلم درخدمت سکولار  کردن ارزشهای یک جامعه گام بر می‌دارد و نهایتا به سخره گرفتن ارزشهای متعالی یک ملت می‌انجامد.این فیلم  فرهنگی را القا می کند که می توان متعالی‌ترین وجه یک ملت یا حساس ترین   باورهای دینی یک ملت  را به  شوخی و تمسخر گرفت.  

3- در فیلم  دو فرشته مرگ وجود دارد . یکی که مامور گرفتن جان انسانهاست که هرگز با هدف خاص کارگردان ، به آن مستقیما اشاره نشد تا  ذهن مخاطب به آن مشغول نشود و دیگری فرشته ای که مخصوص گرفتن جان رزمنده هایی که سرگذششان شبیه به امیر ستوده می باشد، که فیلم با ترتیب خاصی  ذهن مخاطب را به این فرشته مشغول می سازد. جهت اثبات این مطلب ، وقتی قرار می باشد هواپیمای سپاه پاسداران سقوط کند فرشته دیگری که ما درفیلم فقط صدای آن را داریم به (گلزار ) می گوید  گرفتن جان 5 تن از پاسدران  هواپیما  مربوط به او می شود و باید برود ویا نمونه های دیگر .... در اینجا سوالی در ذهن بیننده ایجاد می شود که چرا               ( گلزار) فقط باید جان 5 تن از پاسداران را بگیرد و یا چرا جان برخی  رزمنده هایی مانند ستوده را می گیرد . بنده در جواب این را عرض میکنم که فیلم در همان سکانس های اولیه ، توهین های  مستقیم  به شهدای جنگ و پاسدارهای سپاه راآغاز میکند.  دلیل این مطلب این است که در اواسط فیلم ( البته با کمی تامل) روشن می شود فرشته مرگ(گلزار) فرشته ای است که مخصوص و یا مامور گرفتن جان رزمنده های که شهید محسوب نمی شوند و جزوه رزمنده های که سرگذشت  ریاه کارانه ستوده را داشته اند، است   .   پس همه پاسدارانی که  در هواپیمایی سقوط کردند قرار نیست شهید محسوب شوند، چون در بین آنها پاسدارانی شبیه به  سرگذشت امیر ستوده وجود دارند که بخاطر خیانت های که در جبهه و جامعه نموده اند باید این فرشته جان انها را بگیرد .  ویا در آن سکانسی که ستوده در زمین افتاد و در حال دیدن این است که فرشته مرگ جان دیگر رزمنده ها را هم می گیرد مخاطب می توان برداشت کند پس آن رزمند ها هم مانند ستوده ... بوده اند .

4- در سکانسی (که از سوی کارگردان، مهمترین سکانس فیلم مطرح می شود) ستوده با گذاشتن تفنگ به سمت خودش، از فرشته می‌خواهد تا با شلیك گلوله‌ای به جان او پایان دهد كه فرشته امتناع می‌ورزد. برای مخاطب سوال ایجاد می شود چرا بدون وقفه، ستوده این کار را انجام داد؟ آیا این فیلم، این پیام را به من می فهماند ‌كه هر رزمنده ای در جنگ گمان می کرد كشته شدن به هر شكل و در هر شرایطی، شهادت محسوب می شد، اشتباه بوده و این نشان دادن درك ضعیف و ناآگاهی سرداران و یا رزمندگان از مفهوم واقعی شهید و شهادت بود؟ یقینا همین مسأله طرح می شود. در اینجا متاسفانه ذهن مخاطب به سوی شهادت های انتحاری که رزمندگان انجام داده و یا بستن نارنجک به‌دور کمر خود و زیر تانک رفتن می‌رود. كارگردان در همان لحظات ابتدایی فیلم با به تصویر درآوردن این صحنه، توهین‌های خود را به رزمندگان و كسانی كه در جنگ از جان خود راحت گذشته اند، آغاز می‌كند (طرح موضوع شور به جای شعور)

5- روایت این  فیلم این تفکر را در مخاطب القا می کند که فرماندهان ارشد جنگ  جزوه  ترسوترین،  خود خواه ترین ، ریاکارترین  رزمنده ها بودند که در مصاف با دشمن ترسیده و دیگران را قربانی «زنده بودن» خود کرده اند، اشاره به نوجوان 14 ساله که سردارستوده  را ترسو خطاب می کندو اورا شخصی که در پادگان مخفی شده معرفی می نماید  و یا اینکه ستوده در نزد وکیلش اعتراف می کند که بدلیل ترس و نجات جان خود  ماسک را به آن رزمنده زخمی نداده بود  . اینجا باز نکته ای است که باید به ان اشاره نمایم در سینما وقتی از قشر خاصی صحبت میشود  یک نمونه کامل از آن قشر انتخاب می گردد و آن را الگوی همه آن قشر معرفی می نماید چیزی که در این فیلم مطرح شد امیر ستوده الگوی همه سرداران سپاه است پس  مخاطب می توان این برداشت را نماید  دیگر سرداران و یا رزمنده ها هم شبیه به ستوده  بوده اند.

6- روایت داستان  به مخاطبین خود ثابت می کند ، قرار نیست  هر سردار و یا جانبازی  که در جنگ بوده و بعد از جنگ مورد ترور قرار گرفته و یا بر اثر جانبازی کشته می شود در پیشگاه خداوند  شهید محسوب شود  این در حالی هست که از سوی نظام او شهید محسوب می شود . (ستوده در این فیلم ترور شده اما شهید محسوب نمی شود ) در واقع ذهن مخاطب می تواند یاد شخصیتهای که من اباء دارم نام مبارک آنها را  ببرم که بعد از جنگ ترور شده اند  و   شهید محسوب می شوند  می افتاد .  دقیقا در این فیلم ترور با مفهوم شهادت زیر سوال رفته ...

7- به نظر شما با چه هدفی از سوی کارگردان و همچنین علی زم،  (که هر دو  شدیدا مخالف احمدی نژاد بوده)  ، مسئله شخصی خود را در فیلم که مربوط به انتخابات می شد پیاده می کنند؟ از آنجا که فرخ نژاد (امیر ستوده ) شدیدا از مخالفان دکتر احمدی نژاد بوده  و حتی بر علیه او با لحن تهمت ، بی ادبانه و توهین آمیز  در جشن دوم خرداد قبل از انتخابات حرف زده و فیلمش نیز  موجود می باشد ،  در فیلم با صراحت کامل ادای احمدی نژاد را در  می آورد و به شعور مردم و شخصیت رئیس جمهور 70 میلیون نفره یک کشور توهین می شود .  مخاطب  به راحتی  در سکانسی که فرخ نزاد  با غرض و با ترتیبی خاص در حال ادعا  در آوردن  است می فهمد که این صدای احمدی نژاد می باشد  .  واقعا چرا سازنده  این فیلم  با توجه به اظهارت خودش در رادیو فرهنگ که گفته بود حدود 10 دقیقه از صحنه های زاید  فیلم را حذف کرده  و بجای آن صحنه های دیگری  را اضافه نمودم ، این صحنه را  حذف ننموده در حالی که اگرهم  حذف می شد تحت هیچ شرایط به روند فیلم آسیب زده نمی شد !؟

 

8- یک پیام در فیلم جهت حفظ انسجام همه کارگردانان مطرح می شود: پیام فیلم این است که  مسئولین نظام همیشه حاکم بر فیلمسازان هستند و سعی دارند نظرات و شیوه مدیریت های خود را بر روی فیلم ها  تحمیل نمایند . در فیلم يكي از مسئولان نظام از كارگرداني مي‌خواهد تا فيلمي از زندگي سردار ستوده تهيه كند تا مردم بدانند که ایشان چه زحمتهای فراوانی را برای نظام کشیده است ، كارگردان صريحا اعلام مي‌كند كه حاضر به ساخت فيلم سفارشي نيست و فيلم‌هاي او با سليقه نظام جور درنمي‌آيد، چراكه او به دنبال حقيقت و عدالت است؛ یعنی اینکه   نظام اسطوره‌سازي را دنبال مي‌كند و حقیقت همیشه پنهان می ماند .  تا اینکه آن مسئول به او پیشنهاد می دهد که اگر این فیلم را بسازد مجوز پخش فیلم توقیف شده اش را می دهند .  اشاره به  هر چیزی که شما اسمش را می گذارید...

9- این فیلم، ادامه فیلم‌های دیگری است که با بی انصافی به مخاطب می آموزد، فقط روحانیت نیستند که از انگاره های دین سو استفاده کرده و نظام آنها را سنبل همه خوبی ها می داند و ازسوء استفاده های آنها سرپوشی می کند (اشاره به فیلم مارمولک) بلکه می توان به سرداران سپاه نيز كه از سوی نظام جزء وفادارترين و متدين‌ترين نيروها معرفی می‌شوند و سنگر محكمي براي صيانت از نظام به حساب مي‌آيند، شک كرد.

10- این فیلم به مخاطب خود می آموزدکه مسئولین نظام تحت هیچ شرایطی تحمل شنیدن انتقا د دیگران را ندارند و تمامی کارهای خود را درست تلقی کرده و فقط خود را جزء نیک ترین انسانها می دانند و  انها هستند که باید دیگران را به راه خدا هدایت کنند  .اشاره به ملاقات ستوده با آقاي نيك‌زاد و سخناني كه ميان آنان رد و بدل مي‌شود. در اين ملاقات ستوده دائم ادعا مي‌كند كه شهيد شده و بايد يك‎راست به بهشت برود، و نيك‌زاد كه مسئول رسيدگي به پرونده ستوده است، با مطرح كردن گناهان و اشتباهات ستوده او را با واقعيت امر آشنا مي‌كند. نيك‌زاد خطاب به ستوده مي‌گويد: «يادت است كه اسلام اسلام مي‌كردي و مي‌گفتي كه چادر بغلي مرا آدم كن و مرا براي اسلام نگاه‎دار! يادت است به بهانه آوردن مهمات فرار كردي، اما آن پاپتي‌ها تنها دو قدم بعد از رفتن تو پرواز كردند.» ستوده كه از شنيدن اين سخنان به‎شدت عصباني است، مي‌گويد كه تمام عمر و جواني‌اش را صرف انقلاب كرده و حالا زور دارد كه كسي او را بازخواست كند. كارگردان در اين بخش از فيلم صريحا نظام و مسئولان نظام را به چالش مي‌كشد، آن‌ها كه گمان مي‌كنند تمامي كارهاي‎شان درست است و با كوچكترين اشتباه ديگران به شدت با آنان برخورد مي‌كنند، اما خود تحمل شنيدن انتقاد ديگران را ندارند.  

11- در فیلم نکته ای بیان می شود که بارها مخاطب در فیلمهای قبلی شنیده است  ... ( نیکزاد به ستوده می گوید  پسرت از سهمیه دانشگاه استفاده نموده در حالی  که دیگران ...)  . متاسفانه در اکثر فیلمها  به این مسلئه و مسایل دیگری شبیه به این   اشاره شده و در ذهن مخاطب شبه ایجاد می کنند   و هرگز  پاسخی داده نمی شود.  بنده  مشکلی با طرح انتقاداتی شبیه به این نو سوالات  ندارم اما خواستار این هستم که اگه سوالی ویا شبه ای در ذهن مخاطب ایجاد می کنید حداقل آن طرف ماجرا را برای مخاطب شرح دهید تا آنها خود قضاوت کنند نه اینکه کارگردان قضاوت خودش را به مخاطب تحمیل  کند و هرگز پاسخی را برایش پیدا نکند  ! 

12- با توجه به نکاتی که به آن پرداخته شد  بنظر خواننده محترم  چرا علی زم در این فیلم یادی از شهید آوینی می کند شهیدی که علی زم  سالها در کنارش بوده... !؟ در سکانسی از فیلم بدون هیچ مبنایی گروه شهید آوینی ناشیانه با سردار ستوده آشنا شده و با او همراه می شوند در واقع در همان ابتدا سوژه دوربین گروه شهید آوینی سردار ستوده بود و هر کجا که او می رفته از آن فیلم گرفته می شد دقیقا به همان صورتی که شهید آوینی از سوژه های خود فیلم می گرفت . سردار ستوده به گروه شهید آوینی اعتراض می کند که مگر سوژه دیگری نیست که شما دنبال من راه افتادید و همش از من فیلم می گیرید  ... آنها از ستوده فاصله گرفته و دوباره در سکانس بعدی او را سوژه خود کرده و ... بنظر شما منظورعلی زم چه بود؟ آیا علی زم خواسته بگوید اظهاراتی که هواداران شهید آوینی از مستندهای آوینی نموده اند مبنی بر اینکه شهید آوینی همیشه از سوژه های ناب و رزمنده های فداکاری در مستند های خود استفاده  کرده نمی توان درست باشد یعنی مردم به مستندهای شهید آوینی هم شک کنید و باور نداشته باشید .( چرا که در این فیلم گروه شهید آوینی بدنبال سردار ستوده ای که مخاطب آن را ریاکار ، ترسو، خائن و... می دانند می دویدند ...  ) 

13- شاید به بنده ایراد بگیرید که به نکات مثبت این فیلم اشاره نکردید البته هدف یادآوری نکات مثبت این فیلم نیست چون تمام سایتها و نشریه های سینمایی به اندازه کافی از این فیلم دفاع ، تقدیر و تشکر کرده اند؛ اما یک سکانس به ظاهر مثبت این فیلم دارد که آن هم با هدف خاصی طراحی شده !

این فیلم  تاکید بر گسترش تفكرات پلوراليستي دارد ، مبني بر انجام عمل خير بي‌توجه به باورهاي ديني است.( اشاره به تفکرات دکتر سروش ) نيك‌زاد در سکانسی يكي از نكات مثبت زندگي ستوده را كه موجب نجات او شده نصيحت به پسر تنگ‌دستي معرفي مي‌كند كه بر اساس آن پسر به سمت درس رفته و هم اكنون در كسوت پزشكي، بيماران را درمان مي‌كند. مطرح كردن يك فعل اخلاقي به عنوان عامل نجات ستوده،تأكيدي مجدد بر گسترش تفكرات پلوراليستي، مبني بر انجام عمل خير بي‌توجه به باورهاي ديني است. نكته‌اي كه توجه به آن بسيار ضروري است آن‌كه اساسا كارگردان ، هنگامي كه از گناه ستوده سخن مي‌گويد از راه دين و ارزش‌هاي ديني وارد مي‌شود؛ به‎عبارتي وقتي مي‌خواهد ستوده را گناهكار جلوه دهد از موضوعاتي چون چادر سر كردن دختر كوچكش، اعتراض به موسیقی گوش کردن پسرش و يا اشتباهات حضور در جبهه سخن به ميان مي‌آورد، اما هنگامي كه از كارهاي خيرش كه موجب بخشايش او شده سخن مي‌گويد، از رفتارهايي ياد مي‌كند كه صرفا اخلاقي و قابل قبول و پذيرش در هر دين و آييني است. خدمت به پدر و مادر و يا تشويق كودكان براي تحصيل، خلاصه شده در دين خاصي نيست. اين موضوع از آنجا قابل تأمل است كه اساسا مروجان اخلاق سكولار با حذف شريعت و احكام دين تلاش مي‌كنند انسان‌ها را تنها به شناخت خدا يا به عبارتي عرفي كردن دين دعوت كنند.

                             سوالات :

در این قسمت سوالات زیادی به ذهن بنده می رسد که فقط به برخی از آنها را  اشاره می نمایم .

* چرا دیالوگ های سیاسی که ما در زمان فتنه بارها شنیده بودیم و کم کم در حال فراموش کردن بودیم در این فیلم یادآوری  می شود؟

* چرا دقیقا این فیلم مانند فیلم مارمولک و فیلمهای دیگری از شخص دومی که برخلاف امیر ستوده هستند سخن نمی گوید  در حالی که این فیلم می توانست از سرداران سپاهی  که همیشه در خط مقدم بودند و به شهادت رسیده اند و تعداد آنها بسیار زیاده بود یادی می نمود تا بیینده برداشت درستی را از فیلم میکرد ؟

* چرا در فیلم بعضی نمادها دقیقا از فیلم ماتریکس کپی برداری شده ( عینک سیاه ، لباس فرشته مرگ ، خودرو شاسی بلند ، ساختمان بلندی که ستوده در آن محاکمه می شود ، افکت و...)

* محمد علی زم به عنوان کارشناس مذهبی این اثر که خودش روحانی هست و به گفته کارگردان فیلم (کلمه به کلمه قسمت مذهبی فیلمنامه را آقای زم نوشته است) بگوید در کدام روایات دینی ما آن‌طوری که ایشان از عالم پس از مرگ که با نگاهی کاملاً غربی و شبیه به فیلم‌های آمریکایی به تصویر می کشد، اشاره شده است؟

* آقای محمد علی زم در طول 30 سال انقلاب یک نمونه از همسر تمام سرداران سپاه را مثال بزنید که دارای چادر و یا آن ویژه گی که در این فیلم به آن اشاره  شده است را   نام ببرد . و با چه هدفی  این مسئله را مطرح نمودید ؟

آقای محمد علی زم  شما که در مصاحبه خود گفته بودید (دراين فيلم چيزي برخلاف مفاهيم ديني و عبادي وجود ندارد )  چگونه نقد هایی که این فیلم را ضد دینی میداند  را توجیه می نمایید ؟

* شما که روحانی می باشید و باید حافظ مبانی اسلام باشید چگونه مبانی سکولاریست و ... را در فیلم  بکار می برید ؟

* آقای علی زم  شما که خود را پیرو خط امام خمینی (ره) میدانید کدام یک از  بیانات امام خمینی (ره) در این فیلم رعایت نموده اید

خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهه های شهادت و شرف و عزت، سرمایه زوال ناپذیر آن گونه هنری است که باید، به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی، همیشه مشام جان زیبا پسند طالبان جمال حق را معطر کند. تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی – صلی الله علیه و آله و سلم – اسلام ائمه هدی – علیهم السلام – اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها باشد..

هنرمندان ما تنها زمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسوولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکاء به غیر، تنها و تنها در چهارچوب مکتبشان، به حیات جاویدان رسیده اند. و هنرمندان ما در  جبهه های دفاع مقدسمان این گونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند، و برای خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدند؛ و در راه پیروزی اسلام عزیز تمام مدعیان هنر بی درد را رسوا نمودند. خدایشان در جوار رحمت خویش محشورشان گرداند. امام خمینی (ره ) .

                                                       مصطفی براری

                                                          مدیر وبلاگ 

  

۲۰۰۹

اهانت جدید هالیود به ایران و دین اسلام

در حالی که هنوز تجربه تلخ فیلم های "بدون دخترم هرگز" ، "کشتی گیر"، "انیمیشن پرسپولیس" و تحریف ایران باستان در فیلم های "اسکندر" و "سیصد" از یادمان نرفته است، هالیوود با فیلم تازه ای "سنگسار ثریا .م" این بار مذهب را دستمایه سیاست های خود قرار داده است. این فیلم با کارگردانی "سیروس نورسته" که بر اساس کتابی با همین نام و بازیگرانی چون شهره آغداشلو و پرویز صیاد تولید شده است.

اساس این فیلم انتقاد از تطبیق حدود در شریعت اسلامی است و تمام سعی و تلاش خود را برای به تصویر کشیدن وحشی گری ایرانیان و مسلمانان پرداخته و آنرا به نحوی جلوه داده که احساسات مردم را جریحه دار کند.

این فیلم به ادعای نویسندگانش بر مبنای رویداد های واقعی در جنوب غربی ایران روی داده است

و اما داستان فیلم...

همه این داستان را زهرا (خاله ثریا، با بازی شهره آغداشلو) برای یک خبرنگار فرانسوی تعریف می‌کند که اتفاقا آن حوالی ماشینش خراب شده است. زهرا او را می‌بیند و ماجرای سنگسار خواهر زاده اش را برای او تعریف می‌کند.

قربانعلی، شوهر ثریا قصد دارد با دختری 14 ساله ازدواج کند اما وضع مالی او چندان رضایت بخش نیست که خرج دو خانواده را متحمل شود. بخاطر همین تصمیم می گیرد ثریا را طلاق دهد! در مقابل ثریا هم با داشتن 4 فرزند نگران مخارج زندگی اش است، با قربانعلی مخالفت می کند. قربانعلی برای رها شدن از این مشکل به روحانی محل پناه می برد و با تهمت زدن به ثریا او را محکوم به سنگسار می کنند...


دیالوگ های این فیلم به بیشتر به زبان فارسی بوده و با زیر نویس انگلیسی پخش جهانی می شود.

ادامه نوشته

 

دانلود سخنرانی چند تن از استادان برجسته کشور در زمینه هالیوود و آخرالزمان

 

 دکتر مجید شاه حسینی ،استاد دانشگاه ،رئیس گروه معارف شبکه اول و رئیس بنیاد فارابی

دانلود حجم ۸MB

 

دکتر حسن بلخاری استاد دانشگاه و محقق و رئیس  پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر

دانلود

دکتر حسن عباسی استاد دانشگاه رئیس مرکز بررسیهای دکترینال ایران

 

 


11 سپتامبر، اسلام، غرب و صلح جهانی (27)

آیا هالیوود یکی از مقصران اصلی یازده سپتامبر بود؟

خبرگزاری "مهر" - گروه فرهنگ و هنر : دقیقاً چهار سال از حادثه یازده سپتامبر گذشته، اما همچنان همه از آن آرماگدون بزرگ حرف می زنند؛ روزی که آتشفشان فوران کرد، اجسام آسمانی به هم خوردند، ناوگان دریایی نابود شد و کشتی ها به قعر آب فرو رفتند.


صفحه اول روزنامه میامی هرالد
در روز 12 سپتامبر 2001، یک روز بعد از فاجعه

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر "مهر"،

 برای تمام کسانی که آن حادثه را از صفحه تلویزیون می دیدند، نخستین نکته ای که به ذهن متبادر می شد و می توانست آن صحنه ها را معنی کند و همه جهانیان را به دیدگاهی مشترک برساند، مقایسه صحنه های برخورد هواپیماها با برج های دوقلوی نیویورک با یک فیلم سینمایی بود

برای تمام کسانی که آن حادثه را از صفحه تلویزیون می دیدند، نخستین نکته ای که به ذهن متبادر می شد و می توانست آن صحنه ها را معنی کند و همه جهانیان را به دیدگاهی مشترک برساند، مقایسه صحنه های برخورد هواپیماها با برج های دوقلوی نیویورک با یک فیلم سینمایی بود. تصاویر متحرک و صدای همگام با آن درست مثل انتقال اطلاعات عمل می کرد. زبان مشترک تمام بلاک باسترها (فیلم های بزرگ و پرهزینه) در واقع یک چیز است : خشونت. از زمان فروپاشی امپراتوری شوروی هم این زبان مشترک تنها در یک نقطه دیده می شود و آن جایی نیست جز "هالیوود". فیلم های با مارک هالیوود دیگر بر DNA مردم جهان حک شده اند و بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت و ذات انسان ها محسوب می شوند. بنابراین، فرار مردم وحشت زده منهتن از مقابل گام های خطرناک گودزیلا، انفجار آسمانخراش ها و نطق های جنگ افروزانه "روز استقلال"، تأثیر عاشقانه "تایتانیک"، معصومیت زخم خورده "پرل هاربر" و جنون جهانشمول "تأثیر عمیق" همان دنیایی است که رولند امریش (سازنده فیلم "روز استقلال") در خدمت اهداف روپرت مرداک (غول رسانه ای جهان) کارگردانی کرده است.

روز یازدهم سپتامبر 2001 رؤیا به حقیقت تبدیل شد. اما این یعنی چه؟ زیگفرید کراکور، منتقد اجتماعی آلمانی، نخستین کسی بود که این بحث را مطرح کرد : "فیلم های یک ملت بازتابی از ذهنیت آن ملت است." او با تحلیل فیلم های محبوب جمهوری وایمار (حکومت آلمان بین سال های 1918 تا 1933) در سایه ظهور و اوج گیری نازی در قدرت، نوشت: "آلمان از همان روزهای نخست دقیقاً چیزی نشان داد که در سینمایش دیده بودیم. آلمان همانی بود که روی پرده نمایش داده می شد" .

برخی روحانیون و کشیش ها بلافاصله حملات یازده سپتامبر را به کیفر الهی ربط دادند. برخی دیگر آن را رویدادی برای تغییر سیاره زمین دانستند با این تفاوت که رویداد مذکور بسیار شبیه یک سوپرپروداکشن خارق العاده هالیوودی با هزینه ای چند صد میلیون دلاری سازماندهی شده بود

"دقیقاً همان چیزی که انتظارش می رفت." آیا حملات تروریستی به نیویورک و واشنگتن هم یک فانتزی پیشگویانه بود که به حقیقت می پیوست؟ یا نوعی کامروایی گمراهانه؟ در بیش از نیم قرن گذشته ایالات متحده کشورهای مختلفی از ژاپن و ویتنام گرفته تا عراق و صربستان را بمباران کرد بدون اینکه حتی یک بمب روی خاک و شهرهای خودش بیفتد. اما فراتر از همه اینها، امریکا دنیا را با تصاویر خود هر آن بمباران می کند. برخی روحانیون و کشیش ها بلافاصله حملات یازده سپتامبر را به کیفر الهی ربط دادند. برخی دیگر آن را رویدادی برای تغییر سیاره زمین دانستند با این تفاوت که رویداد مذکور بسیار شبیه یک سوپرپروداکشن خارق العاده هالیوودی با هزینه ای چند صد میلیون دلاری سازماندهی شده بود. عده ای هم یازده سپتامبر را توطئه یهودی ها و به عبارت صحیح تر صهیونیست ها دانستند.

به گزارش "مهر"، پیتر هسلر در "نامه ای از چین" خود که در شماره 15 اکتبر 2001 نشریه معتبر نیویورکر منتشر شد، نسخه های دی وی دی حادثه یازده سپتامبر موجود در فروشگاههای شهر ونژو را چنین توصیف کرد: "من این دی وی دی ها را بین انبوهی از نسخه های "ژوراسیک پارک" و "سیاره میمون ها" پیدا کردم، با جلدی که عبارت "بزرگترین فاجعه قرن" روی آن حک و به واسطه یک شرکت دولتی منتشر شده بود. روی جلد علاوه بر تصویر برج های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در آتش، تصویر هر دو قهرمان این ماجرا هم دیده می شد : جرج واکر بوش و اسامه بن لادن که شاید بتوان او را پس از آدلف هیتلر بزرگترین شخصیت رسانه ای تاریخ لقب داد" . (دولت ایالات متحده که نگران کاریزمای بن لادن است، تمامی تصاویر او را از برنامه های خبری و تلویزیونی محو کرد، البته غیر از آنچه از برنامه "تحت تعقیب ترین های امریکا" از شبکه فوکس پخش می شد) .

خالقان دی وی دی "بزرگترین فاجعه قرن" با هوشیاری تمام از جری بروکهایمر (خالق "آرماگدون") به عنوان تهیه کننده این نسخه یاد کردند و تلفیقی از تصاویر تلویزیونی شبکه های امریکایی را با تحلیل و تفسیر چینی به مردم ارایه دادند؛ آن هم با موسیقی متن "آرواره ها"ی استیون اسپیلبرگ و روی تصویر آهسته سقوط برج شمالی سازمان تجارت جهانی. دیگر ویدئوهای چینی با عناوینی نظیر "حمله شگفت انگیز به امریکا" و "فاجعه امریکا: پرل هاربر قرن بیست و یکم" حتی کار به جایی رساندند که برای انتقال وحشت ناشی از یازده سپتامبر کلیپ هایی از فیلم های "وال استریت"، "گودزیلا" و "صخره" را بکار گرفتند.

 آندره بازن، منتقد معروف سینما، دیدن تصاویر فاجعه یازده سپتامبر را به تجربه زیبایی شناسی تصاویر متحرک نسبت داد که از زمان پیدایش سینما تقریباً همپای فاجعه بوده است

آندره بازن، منتقد معروف سینما، دیدن تصاویر فاجعه یازده سپتامبر را به تجربه زیبایی شناسی تصاویر متحرک نسبت داد که از زمان پیدایش سینما تقریباً همپای فاجعه بوده و سوزان سانتاگ هم به این نکته اشاره کرد که فیلم ها ـ و البته حالا دیگر تلویزیون و بازی های ویدئویی ـ فانتزی زندگی به واسطه مرگ دیگران و یا مرگ شهرها و حتی نابودی انسان و انسانیت را به ما آموخته اند.


نمایی از فیلم "پرل هاربر"
عده ای حادثه تروریستی یازده سپتامبر را به پرل هاربر هزاره جدید تشبیه کردند

این حادثه تاریخی نامیمون، که برخی آن را پایان تاریخ می دانند، با تولید اکشن های پرهزینه، فیلم های پرآب و تاب ژانر فاجعه و دیگر محصولات بلندآوازه سینمایی از "توفان صحرا"ی جرج بوش گرفته تا "پرل هاربر" مایکل بی شناخته می شود. نشریه معتبر ورایتی یک بار در یکی از شماره های سال 1995 خود این تیتر را زد: "زمین برای هالیوود: شما برنده شدید". آنچه سوزان سانتاگ از آن به عنوان "تصویر فاجعه" یاد کرده، در طول زمان بارها کارآیی خود را نشان داده است. در حالی که "تایتانیک" (با آن تصاویر بی سابقه مرگ دسته جمعی ولی دیجیتالی) فیلمی همچون "جنگ های ستاره ای" را از مقام پرفروشترین فیلم تاریخ سینما به زیر کشید، محاکمه بیل کلینتون و وحشت ناشی از ورود به هزاره سوم چنان ترسی از رسیدن آخرالزمان به جان مردم انداخت که هرگز پیش از آن مشاهده نشده بود. علاوه بر حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی در سال 1993 و بمبگذاری در ساختمان فدرال اکلاهماسیتی دو سال پس از آن، فیلم هایی چون "گردباد"، "فهرست شیندلر"، "توفان یخ"، "تصادف"، "آخرت شیرین"، "نجات سرباز رایان"، "مگنولیا"، "سیزده روز" و "دانی دارکو" هم به نوعی به بحث تروریسم طبیعی دامن می زدند.

به گزارش "مهر"، در غیاب تهدید کمونیسم، دشمنان امریکا دیگر می توانستند همه جا باشند؛ در "جان سخت" تروریست اروپایی دشمن بود، در "جان سخت 2" تروریست های مواد مخدر، در "جان سخت با انتقام" تروریست های نئو نازی، در "در محاصره" تروریست های داخلی، در "در محاصره 2" تروریست های بین المللی، در "روز استقلال" تروریست های فرازمینی، در "شیوع" تروریست های میکروارگانیک، در "دنیای گمشده" تروریست های دایناسوری، در "هواپیمای رییس جمهوری" تروریست های روسی، در "صلح ساز" تروریست های بوسنیایی و در "دروغ های حقیقی"، "تصمیم اجرایی" و "محاصره" تروریست های اسلامی.

اگر "جان سخت با انتقام"، که تنها چند هفته پس از حادثه بمبگذاری در ساختمان فدرال اکلاهماسیتی اکران شد، ملهم از این حادثه بوده باشد، پس باید گفت که "جان سخت" واقعی با موضوع مبارزه بروس ویلیس (در نقش مأمور پلیس فدرال نیویورک سیتی) با تروریست های بین المللی در آسمانخراشی در لس آنجلس، به واقع نقشی اساسی در تکمیل سناریو حادثه انفجار در مرکز تجارت جهانی در سال 1993 داشته است

سیاستمداران جمهوری خواه و جهادگرایان امریکایی بر این نکته تأکید داشتند که دشمن واقعی خود هالیوود بوده و صنعت فیلمسازی یک دهه گذشته را صرف ترویج و تولید فیلم هایی با موضوع نوعی تروریسم ملایم کرده است. اگر "جان سخت با انتقام"، که تنها چند هفته پس از حادثه بمبگذاری در ساختمان فدرال اکلاهماسیتی اکران شد، ملهم از این حادثه بوده باشد، پس باید گفت که "جان سخت" واقعی با موضوع مبارزه بروس ویلیس (در نقش مأمور پلیس فدرال نیویورک سیتی) با تروریست های بین المللی در آسمانخراشی در لس آنجلس، به واقع نقشی اساسی در تکمیل سناریو حادثه انفجار در مرکز تجارت جهانی در سال 1993 داشته است. مردم ایده می گیرند. چه کسی به این زودی ها ویل اسمیت را در نقش ستاره فیلم "روز استقلال" فراموش می کند که در حال هدایت هواپیمای خود به سوی پایگاه مرکزی دشمنان است . . . . .



واکنش هالیوود به یازده سپتامبر شگفت انگیز بود؛ ضمن اینکه اصلاً اندیشه جادویی تمام آن چیزی است که در سینما ارزش دارد و فیلم ها به واسطه آن ساخته می شوند. در روزهای پس از حادثه یازده سپتامبر، استودیو برادران وارنر اکران "غرامت مضاعف" را به تأخیر انداخت، فیلمی که آرنولد شوارتزنگر در آن به انتقام از تروریست های قاتل زن و فزرندش در آسمانخراشی در لس آنجلی برمی خیزد. جالب اینجاست که در فیلمنامه اولیه تروریست های قاتل خانواده قهرمان داستان اعراب بودند و اندرو دیویس کارگردان بعدها هویت آنها را به قاچاقیان مواد مخدر منطقه امریکای جنوبی تغییر داد. حتی در این دوران پرآشوب فیلم های کمدی هم در امان نماندند و مجبور به پرداخت غرامتی مضاعف شدند. دیزنی نمایش عمومی "مشکل بزرگ" تیم آلن را با موضوع قاچاق بمبی اتمی با یک هواپیمای جت به تعویق انداخت و مترو گلدوین مه یر اساساً پروژه "خون دماغ" را با بازی جکی چان به بایگانی فرستاد. نمایش تلویزیونی فیلم های "پرونده ایکس" و "روز استقلال" هم با وجود اعلام قبلی کلاً منتفی شد .

آنچه مسلم است اینکه هالیوود در این حادثه احساس گناه می کرد. درست چند روز پس از سقوط برج های سازمان تجارت جهانی، استودیوهای بزرگ فیلمسازی با آب و تاب فراوان اعلام کردند که پلیس فدرال امریکا گفته احتمالاً هالیوود هدف بعدی تروریست هاست. 21 سپتامبر 2001 در لس آنجلس شایعه ای به سرعت برق و باد پیچید مبنی بر اینکه به زودی حمله ای به شهر انجام می شود. گرچه فیلم های هالیوودی نقشی اساسی در تربیت تروریست ها داشتند، اما همه هم به اندازه رابرت آلتمن آنقدر بی پرده و صریح نبودند که بگویند: "سینما زمینه را برای تروریست ها فراهم کرد و آنها دقیقاً از روی فیلم ها کپی کردند. هیچکس حتی فکر انجام چنین عمل وحشیانه ای را هم نمی کند مگر اینکه آن صحنه را در فیلمی دیده باشد . . . من معتقدم ما خودمان فضا را مساعد کرده و به آنها آموخته ایم چگونه این کار را بکنند" .

با وجودی که گفته می شد علاقه مردم به سینما رفتن پس از حادثه یازده سپتامبر کمتر شده، اما آمارهای رسمی نشان داد که حتی پیش از اکران نخستین "هری پاتر" هم فصل پاییز شاهد فروش فوق العاده برخی فیلم های روی پرده بود. در اواخر اکتبر نشریه ورایتی گزارشی به نقل از گروه تحقیقات ملی منتشر کرد که نشان می داد حدود شصت درصد از مردم، به ویژه آنها که اخبار حوادث را از تلویزیوین دنبال کرده اند، هیچ علاقه ای به سینما رفتن ندارند. اما مگر این تعداد همیشه به سینما می رفتند که حالا فقط به واسطه حادثه تروریستی یازده سپتامبر این عادت خود را کنار گذاشته باشند؟ حتی برخی استودیوها فیلم های جنگی نظیر "پشت خطوط دشمن" را روانه پرده کردند که در ماههای پس از آن حادثه هولناک با واکنش بسیار خوب سینماروها مواجه شد. البته فیلمی مثل "سقوط بلک هاوک" هم بود که برخی آن را بدترین فیلم فاجعه دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون می دانند. این فیلم جنگی ریدلی اسکات به دلیل نشان دادن سربازان امریکایی به عنوان مسئول مرگ هزاران سومالیایی در اوایل دهه نود چندان به مذاق هیأت حاکمه امریکایی خوش نیامد.


آرنولد شوارتزنگر در نمایی از "غرامت مضاعف"
اکران این فیلم پس از حادثه یازده سپتامبر برای مدتی به تعویق افتاد

به گزارش "مهر"، با اینکه به نظر می رسید هالیوود به واسطه دخالت هر چند غیرمستقیم در حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر تنبیه شده باشد، در عوض به فاصله چند روز از این حادثه انستیتو فناوری های خلاقانه دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (تحت نظارت پنتاگون) جلساتی با چند فیلمساز هالیوودی از جمله استفن دی سوزا (نویسنده فیلمنامه های "جان سخت" و "جان سخت 2")، جوزف زیتو (کارگردان "دلتا فورس وان" و "گمشده در عملیات")، دیوید فینچر، اسپایک جونز و مری لمبرت تشکیل داد. موضوع جلسات هم، که به سرپرستی ژنرال کنت برگویست برگزار می شد، درباره ارایه فکری بکر برای فیلمنامه ای احتمالی تروریستی و سپس دادن راه حل بود. (چرا که نه؟ امریکا کشوری است که در آن از استیون اسپیلبرگ می خواهند دیدگاه خود را درباره جرم و جنایت در جامعه به نمایندگان کنگره ارایه بدهد و تام کلنسی نویسنده هم در شبکه خبری CNN به عنوان کارشناس تروریسم حضور پیدا می کند) .

برای نخستین بار از زمانی که رونالد ریگان کاخ سفید را ترک کرد، می توان به انتقاد از هالیوود پرداخت. پس از آنکه در اواخر سپتامبر جرج بوش از خانواده های امریکایی خواست با رفتن به دیزنی ورلد به مبارزه با تروریسم برخیزند، مایکل آیزنر در مقام مدیر این استودیو ای میلی به کاخ سفید فرستاد و در آن پیشنهاد خیره کننده رییس جمهور را ستایش کرد و او را آخرین سرکرده هواداران دیزنی نامید. (جالب اینجاست که دیزنی در پاسخ به محبت رییس جمهور فیلم "آلامو" را ساخت تا تکزاسی ها را به حمایت از جرج بوش فرابخواند. گرچه این فیلم در گیشه به سختی شکست خورد) .

حتی برخی از نمایندگان کنگره از هالیوود نشینان خواستند به کنگره بیایند و درباره نحوه ارتباط موفقیت آمیز با قلب و ذهن اعراب در فیلم های سینمایی با نمایندگان بحث کنند. دولت ایالات متحده که به هیچ وجه نمی تواند شباهت میان بنیادگرایی مذهبی خود را با اعراب انکار کند، حالا در پی یافتن راهی است برای تبلیغ ارزش های امریکایی مدارا و سرگرمی. طالبان در کنار سایر جنایت های خود، استفاده از تلویزوین را برای افغان های ممنوع اعلام کرد و حتی در ملاء عام این دستگاهها را به آتش کشید. بنابراین چاپ تصویری از گشایش نخستین سالن سینمای افغانستان در کابل در صفحه اول شماره روز 20 نوامبر روزنامه نیویورک تایمز را در کنار عبارت "گشایش سینمای کابل در میان شادی و هرج و مرج" به نوعی یک پدیده تلقی می شود. کابل هم پس از چند سال حکومت طالبان دوباره به تمدن ما پیوست!


هالیوود باردیگر در خط سیاست قرار گرفت

آرنولد شوارتزینگر با فیلم ضد اسلامی دروغهای حقیقی بازمی گردد

" آرنولد شوارتزینگر" اعلام کرد که اگردنباله فیلم " دروغهای حقیقی " ساخته شود ، اودراین اثرنقش آفرینی می کند.

" آرنولد شوارتزینگر"

به گزارش خبرنگارسینمایی " مهر" این هنرپیشه تصمیم دارد که باردیگرنقش " هری تاسکر"، مامورآمریکایی را احیا کند ازهمین روباردیگردربرابردوربین قرارمی گیرد. این درحالیست که این فیلم پس ازانتخاب اوبه عنوان فرماندارکالیفرنیا ، زمینه نخستین حضورش درعرصه سینما را مهیا می کند .
شنیده ها حاکی ازاین است که " تام آرنولد "، " جیمی لی کورتیس " و" بیل پاکستون " نیز برای حضوردراین فیلم ابرازتمایل کرده اند.
" جیمزکامرون " کارگردان قسمت نخست فیلم " دروغهای حقیقی " عنوان کرد که درقسمت دوم این اثرتنها به عنوان تهیه کننده به فعالیت می پردازد اما گویا این چهره هنری نیزتمایل دارد باردیگرکلاه کارگردانی این اثررا سرکند.
" دروغ های حقیقی " تحت نظارت شرکت فیلمسازی " لایت استورم " ساخته می شود وشباهت بسیاری به فیلمهای جیمزباندی خواهد داشت. قسمت نخست این فیلم از جمله آثاری است که  کارشناسان آن را یکی از خانه های پازل سناریو امریکایی حمله 11 سپتامبر به برج های دوقلو می دانند . 
در فیلم  "دروغ های حقیقی" گروهی از تروریست های مسلمان از ملیت های مختلف با رهبری یک عرب سعی دارند یک بمب  هسته ای را به خاک امریکا انتقال و آن را منفجرکنند . افراد این گروه به حد تهوع آوری ترسو ، ناتوان و احمق هستند . در مقابل  "هری تاسکر" مامور مخصوص پیگیری پرونده یک ابر مرد امریکایی است که بر تمام علوم و فناوری هیا نظامی مسلط است .  به نظر می رسد جیمز کامرون قسمت دوم این فیلم در راستای سیاست های کلان کاخ سفید در جهت خطر ناک جلوه دادن امکان دسترسی مسلمانان به فناوری هسته ای  جلوی دوربین می برد .